من و آبجیم !

هرچی که بشه

من و آبجیم !

هرچی که بشه

برف اومده

 

برف اومده ... مدرسه ها تعطیل شده... کاش منم می رفتم مدرسه....

 

پنج شنبه !!

 

خوب! جونم براتون بگه که امروز یه کم با بقیه ی روزا فرق داشت.. ما یه خانوم دکتر داریم تو دانشگاه که خون همه رو کرده تو شیشه! البته خیلی ها به خاطر مسائلی از قبل پاچه خواری و جوابهایی که می داد دوستش داشتن.. می گم داشتن چون امروز مراسم خداحافظی ایشون بود..

یه سری ها هم مثل امیر بنده ایشونو بخاطر مدیریتشون دوست می داشتن...! خلاصه اینکه امروز دانشگاه شلوغ بود و خوشی سر دسته ی معتصبین! نبودین ببینین با چه هیجانی طومار نوشتن آوردن تو راهرو پهنش کردن و از بچه ها خواستن امضا کنن...من و آبجی کوچیکه هم داشتیم تماشا می کردیم و با دممون گردو می شکوندیم،(آخه یکی دوباری پرمون به پر ایشون بد گیر کرده بود!) که یه دفعه یه دختره اومد گفت ساعت 12:30 طبقه ی سوم تعصنه! اعتراضمونم فقط با سکوت می خواییم نشون بدیم... آی ما تو دلمون خندیدیم به این جماعت بیکار! تو مملکت ما هزار جور کثافت کاری و قتل و جنایته، هیچکی اعتراض نمی کنه حالا اینا...

آره ..! خلاصه دقیقا سر ساعت تحصن ما زارو زندگیمونو جمع کردم و رفتیم سلف ناهار!

بعدش اومدم آبجی کوچیکه رو گذاشتم سر کلاس و داشتم می رفتم که برم تهران که یه دفعه امیر تو لابی خرمو گرفت و کلید کرد که صبر کن من کلاسم تموم شد با هم بریم تهران.. منم که لوس و ننر...! پامو کردم تو یه کفش که نه! خودم می خوام برم . تا اینکه بی شعور برگشت گفت باشه برو.. حتما تهران یه خبری هست که می خوایی بری! (ای خداااا!) واسه همین لج کردم و بست نشستم تو ایستگاه و نرفتم تهران... هرچی هم امیر اصرار می کرد که برم تو ساختمون دانشگاه من می گفتم نه! نرفت سر کلاس اومدن دنبالمو با هم رفتیم تهران... من تو ماشین ساکت بودم تا اینکه علی( دوسته امیر) برگشت عقب تا به قول خودش وساطت کنه...همین شد که ما آشتی کردیم! رفتیم دنبال میترا( دوست دختر علی) با هم رفتیم فرحزاد.. این دوتا تو ماشین جنی می شدن هی و منم تعجب می کردم هی! تا اینکه کار به جایی کشید میترا از ماشین پیاده شد و داشت می رفت... علی هم بی خیال و من بد بخت رفتم دنبالش جالب اینجاست که اومد، من اگه بودم صد سال سیاه بر نمی گشتم!! علی حالش خوب نبود و ما زودی رفتیم و اومدیم... من و گاشتن خونه و رفتن...

 

 

 

جمعه !!

امروز امیر باید واسه امتحان المپیادی ها یه سر می رفت حوزه . خیلی زود برگشت و یه کم حرف زدیم. من از صبح ساعت 10 خواستم درس بخونم که نمی شد.. خوابم م اومد بعد از اینکه بیدار شدم دوباره نشستم سر درسم...

مامان و بابا و یکی از خواهرام داشتن حاضر می شدن برن عروسی ... من و اون یکی خواهرم هم نشستم خونه... از 4 تا 6 پای تلفن بودم و بعدش می خاستم با امیر برم بیرون که دیگه برف گرفته بود...قرار شد از خواهرم OK رو بگیرم و به امیر بگم بیاد اینجا...

تمیز کردن خونه کم طول کشید..

امیر یه جورایی مشاور کنکوره و خواهر منم پشت کنکوری.. بی شعورا نشسته بودن راجع به برنامه ریزی درسی صحبت می کردن !! منم از سر بیکاری داشتم تو دفتر خواهرم خاطره می نوشتم...!

تا اینکه امیر اومد تو اتاقم و نشست پای کامپیوتر.. وای خدایا چقدر شانس آوردم که history   کامپیوتر و پاک کرده بودم وگرنه خاطره های من و آبجیمو می دید! چه شانس هم آوردم مطلب خاصی نداشتن... آخه روز پنجشنبه رو که نوشته بودم  save کرده بودم و قضیه ی خانوم دکتر و خوند...!

ساعت 9 علی اومد دنبال امیر و با هم رفتن تیراژه....

تا 12 امیر داشت مطلبای وبلاگ قبلی مو می خوند و بعدش یکم حرف زدیم و بی شعور دوباره زد بیرون که بره برف بازی کنه تا 2 !

همین !!!

 

 

                                                     بر می گردم...

 

                                                                              امضاء:

                                                                                          آبجی بزرگه !!

                                                                          

نظرات 2 + ارسال نظر
alireza شنبه 11 آذر 1385 ساعت 01:16 ب.ظ http://malikhulia.blogsky.com

و تو آن جرعه آبی هستی که
غلامان به کبوتران دهند
از آن پیشتر که
کارد بر گلوگاهشان نهند.
ا-بامداد

شکوفه شنبه 11 آذر 1385 ساعت 01:17 ب.ظ http://haramedelam.blogsky.com

هواى زیارت تو را می برد از این جا به سوى دیار خدا

دیارى معطر ز گلهاى نور بهشتى پر از عطر آیینه ها

بـیا بال پرواز را وا کنیم به سوى مدینه، بهشت رضا
---------------------------------------------------------------------
سلام ...

میلاد با سعادت هشتمین اختر تابناک اهل بیت عصمت و

طهارت رو به شما و همه عاشقان اهل بیت (ع) تبریک

می گویم ..

در پناه حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد