اینم از امروز من!
صبح یه زنگ زدم آبجی کوچیکه حرف زدیم بعد یکم ول زدم تا 11... وای چقد دیر شد! الآن آبجی کوچیکه صداش در می آد..! برم حاضر شم... نه بذار یکم ناهار بخورم بعد..!
یه 10 دقیقه ای تاخیر داشتم! 50 تومان جریمه شدم(برای جلوگیری از تاخیرهای بی مورد، من و آبجی کوچیکه تصمیم گرفتیم هرکی دیر اومد سر قرار 50 تومان جریمه شه...وقتی یه مبلغ قابل توجهی شد می ریم خودمونو ناهاری شامی سینمایی چیزی مهمون می کنیم) ساعت 1 آموزشگاه بودیم تا 6:45... وای که چقدر این بچه ها شیطونن! عصاب آبجی کوچیکه رو حسابی به هم ریختن... بعد از کلاس هم شروین اومد دنبال آبجیمو منم که از سیستم وبالیزاسیون حسابی استفاده کردم...وای چقدر وجدان درد دارم..! تو راه خونه از امیر خبر گرفتم... شاگرد داشت،سر کلاس بود... منم یه راست اومدم خونه...
مامان اینا نبودن... جاتون خالی از پولای بابا کش رفتیم و شام سفارش دادیم و بعدش با آبجی کوچیکه حرف زدم و قرار شد فردا بعد از کلاس بریم امامزاده صالح...
این وسط فقط مشکل این بود که به آقایون دوست پسر چی بگیم(آخه هفته ی پیش قرار بود بریم که تو راه خوردیم به پست آقایون دزد و نشد بریم رو این حساب بخاطر اون 2 ساعتی که پیچونده بودیمشون تنها دلیلی که می تونستیم بیاریم امامزاده صالح بود...) و بالاخره به این نتیجه رسیدیم که راستشو بگیم و خلاص..
وای که دارم می میرم از سیری...! اینجاست که قضیه ی کاه و کاهدون مطرح می شه..! دارم چاق می شم... خدا کنه از فردا به قولی که دادیم عمل کنیم...(پرخوری ممنوع!)
وای فردا دانشگاه..خوشی...(هنوز که هنوزه می ترسم با خوشی چش تو چش شم!!) فرانسه...! خدایا چرا بعضی از زبونا زبون غیر آدمیزاده؟! چی می شد اگه همه فارسی صحبت می کردن؟! کاش به جای فرانسه ترکی یادمون می دادن، اینجوری حداقل می فهمیدیم ماهسون تو آهنگ Dinle اش چی می گه!
اهههههههه بازم طولانی شد که...
ایشاا... از سری بعد !
بر می گردم...
امضاء:
آبجی بزرگه !!
آخ جون!!!
فرانسه !!
D:
رفتید امام زاده ما رو هم فراموش نکنید ...
خاطره نوشتنت خوب است اما قلمت نه . بیشتر تمرین کن
وایییییییی چه چیز خوشمزه ای گذاشتی!!!!!! دلم آب شد :))))