من آبجی کوچیکه ام!
سلام.من آبجی کوچیکه ام.این اولین باریه که می نویسم.آبجی بزرگه یه جورایی قبلا معرفیم کرده ولی من برای اینکه معرفیش کامل بشه باید بگم که من و آبجیم یه جورایی تافته جدا بافته ایم.با هیچ کس نمی جوشیم ،با کسی کاری نداریم، درس نمی خونیم و از اون شب امتحانیای خفنیم،هر چند وقت یه بار میریم تو نخ یه کاری و زودم ولش میکنیم، سرمون تو لاک خودمونه ولی نمیدونم چرا همیشه ماجرا ها می یان سراغ ما!از ماجرای خوشی گرفته تا دزدا و ماجرای بیرون رفتن با امیر وعلی.(کاش یه ذره زودتر شروع کرده بودیم به نوشتن که اینارم می نوشتیم!)فکر کنم حالا یه ذره بیشتر می شه مارو شناخت. خوب من یواش یواش باید برم داره دیرم میشه.الانه که آبجی بزرگه جیغش دراد که تو باز حاضر نیستی؟!آخه معمولا منم که دیر می کنم.
آخ اخ من گشنمه! باز باید همینطوری راه بیافتیم.من نمیدونم آخه کی با شکم گرسنه درس میده که من دومیش باشم ؟!آخه نا سلامتی من معلمم.حالا باز خدا آبجی بزرگمو برام نگه داره که یه کیکی چیزی با خودش میاره که من نمیرم از گرسنگی(البته بماند که اون خودش از من شکمو تره!)
امضاء
آبجی کوچیکه
سلام
هول شدم اون سلام قبلی هم مال من بود آبجی ها.
خوبه ادم اینجا یه حرفایی رو میتونه بزنه که جاهای دیگه نمیزنه.
موفق باشین و به روندتون ادامه بدین.
یه سوال ،
شما با مشخصاتی که دادین دو قلو باید باشین ،اما چرا اینقدر فاصله دارین !؟
سلام
وبلاگ زیبایی داری
برات آرزوی موفقیت می کنم
پویا